سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بسم الله الرحمن الرحیم

مسافرى از کوفه به بغداد مراجعت مى کند، و به خدمت ((اسماعیل بن على حنبلى )) امام حنابله عصر مى رسد.
اسماعیل از مسافر مى خواهد آنچه را که در کوفه دیده است شرح دهد.
مسافر در ضمن نقل وقایع با تاءسف زیاد جریان انتقادهاى شدید شیعه را در روز عید غدیر از خلفا اظهار کرد.
فقیه حنبلى گفت : تقصیر آن مردم چیست ؟ این در را خود على (ع ) باز کرد.
آن مرد مسافر گفت : پس تکلیف ما در این میان چیست ؟
آیا این انتقادها را صحیح و درست بدانیم یا نادرست ؟
اگر صحیح بدانیم یک طرف را باید رها کنیم و اگر نادرست بدانیم طرف دیگر را!
اسماعیل با شنیدن این پرسش از جا حرکت کرد و مجلس را به هم زد. همین قدر گفت :
- این پرسشى است که خود من هم تاکنون پاسخى براى آن پیدا نکرده ام (37)!!


نوشته شده در  یکشنبه 85/12/27ساعت  1:18 عصر  توسط سید هادی 
  نظرات دیگران()

بسم الله الرحمن الرحیم

در مصباح کفعمى است : هرکس بخواهد یک پیغمبرى یا امامى با کسى دیگر یا پدر و مادر خود را در خواب بیند،
باید سوره والشمس - واللیل - قدر - جحد - اخلاص و معوذتین بخواند و آن گاه صدبار اخلاص را بخواند و صدبار صلوات بر پیغمبر - صلى الله علیه و آله - فرستد و با وضو بر پهلوى راست بخوابد و هر که را خواهد در خواب ببیند و هر چه خواهد با آنها سوال و جواب کند.
گفته : در نسخه دیگر همین دستور را دیدم جز این که هفت شب چنین کند پس از خواندن دعایى که اولش این است : اللهم اءنت الحى الذى لا یوصف تا آخر دعایى که آید.
(59)


نوشته شده در  یکشنبه 85/12/13ساعت  8:51 عصر  توسط سید هادی 
  نظرات دیگران()

بسم الله الرحمن الرحیم

... روزى بر رسول خدا(ص ) وارد شدم . دیدم (پیش از من ) سلمان شرفیاب است و در برابر آن حضرت نشسته است . در این بین مرد عربى از در وارد شد (و یک سر به جانب سلمان رفت و با کمال گستاخى ) او را از جایش کنار زد و خود بر جاى او نشست !
پیامبر خدا(ص ) چنان برآشفت و خشمگین گشت که چشمانش سرخ شد و عرق در پیشانى مبارکش ظاهر گشت . پس به آن گستاخ فرمود: اى مرد صحرایى ! آیا کسى را پس مى زنى که خدایش در آسمان او را دوست مى دارد و رسولش در زمین بدو مهر مى ورزد؟!
اى اعرابى ! آیا بر کسى جسارت مى کنى که جبرئیل همیشه برایش حامل سلام بوده است ؟ نشد که جبرئیل نزد من آید و بر سلمان درود نفرستد.
اى مرد! سلمان از من است ، هر که بر او ستم کند بر من ستم کرده و هر که او را بیازارد مرا آزرده است . کسى که اتو را از خود براند، از من فاصله گرفته و هر که به او نزدیک شود به من نزدیک گشته است .
اى اعرابى ! نباید با سلمان رفتارى خشونت آمیز داشته باش ، خداى متعال از من خواسته است تا علم منایا (اجلها) و بلایا (حوادث و پیشامدها) و انساب (نسبها) و فصل الخطاب (روشن بینى و حکمت ) را به او بیاموزم .
مرد عرب (که از این همه تجلیل شگفت زده شده بود) گفت : اى فرستاده خدا، من گمان نمى کردم که مقام و موقعیت سلمان به اینجا رسیده باشد! مگر نه این است که او مسلمانى است که پیشتر بر کیش مجوسان بوده است ؟!
حضرت فرمود: من از جانب پروردگار براى تو سخن مى گویم و تو یاوه مى بافى ؟ سلمان هرگز مجوسى نبوده . او در باطن موحد بوده و در ظاهر تظاهر به شرک مى کرده است ....
قال على (ع ): لقد حضرت رسول الله (ص ) و سلمان بین یدیه ، فدخل اعراب فنحاه عن مکانه و جلس فیه ، فغضب رسول الله (ص ) حتى در العرق بین عینیه و احمرتا عیناه ثم قال : یا اعرابى ! اتنحى رجلا یحبه الله تبارک و تعالى فى السما و یحبه رسوله فى الارض ؟
یا اعرابى ! اتنحى رجلا ما حضرنى جبرئیل الا امرنى عن ربى عزوجل ان اقرئه السلام . یا اعرابى ! ان سلمان منى من جفاه فقد جفانى و من آذاه فقد آذانى و من باعده فقد باعدنى و من قربه فقد قربنى .
یا اعرابى ! لا تغلظن فى سلمان فان الله تبارک و تعالى قد امرنى ان اطلعه على علم المنایا و البلایا و الانساب و فصل الخطاب .
فقال الاعرابى : یا رسول الله (ص )! ما ظننت ان یبلغ من فعل سلمان ما ذکرت ! الیس کان مجوسیا ثم اسلم ؟
فقال النبى یا اعرابى ! اخاطبک عن ربى و تقاولنى ؟ ان سلمان ما کان مجوسیا و لکنه کان مظهرا للشرک مبطنا للایمان ....
(91)

 


نوشته شده در  یکشنبه 85/12/6ساعت  1:3 عصر  توسط سید هادی 
  نظرات دیگران()

بسم الله الرحمن الرحیم

آیا می شود بدون اصلاح خود، کارمان را تمام بکنیم؟
اینهائی که با رشوه ها سر و کار دارند[ که] هیچ کسی اطلاع از حالشان ندارد که آیا این شخص محکم است یا محکم نیست؟ مرتشی است یا مرتشی نیست؟ پس معلوم می شود که ما نمی خواهیم، با اینکه نمی خواهیم، می خواهیم این راه را برویم.
مملکتی در آن، جاسوس، یا رشوه خوار، رشوه ده، واسطه باشد، [آیا] ممکن است کسی بگوید برویم اصلاح بکنیم؟ محال است، بدتر می کنیم چون که اگر نمی رفتیم آن کار نمی شد.

بالاخره باید خودمان را اصلاح بکنیم، منحصر است در این، و الا مگر در ایران (رضا خان) رشوه نخورد؟ [آیا] ایران را به او ندادند به شرط اینکه نوکرشان باشد؟ «مصطفی کمال» مگر « ترکیه» را به او ندادند به شرط اینکه نوکر باشد و مستعمرات را بدهد به کفار؟ آن یکی در «حجاز» مگر رشوه به او ندادند که «حجاز» را به تو می دهیم، آنها را می بریم بیرون؟ هر چه می خواهیم گوش بکن کار ما همین [است آیا] آنها از جهنم آمده بودند ما از بهشت؟ ما از خودمان هم باید بترسیم. حالا الحمدلله پیش نیامده چنین قضیه ای که بما بگویند یک چیزی که خواب هم نمی بینی به تو می دهیم، بعد هم بلدند چه جوری بگیرند از دست ما به چند برابر.

بالاخره ممکن نیست بدون اصلاح نفس کاری پیش برد،[یا] برای جامعه مان کاری بکنیم، همان رفیق نیمه راه خواهیم بود، خداحافظی می کنیم با هم در وقتش.
بالاخره حالا چه کار باید بکنیم، همان کاری که گفتیم، از اصلاح نمی شود دست برداشت.
خیلی خوب، حالا اصلاح فعلی ما در چیست؟ همان در برگشت از کارهایی را که ما می دانیم در داخل یا در خارج انجام می دهیم؛ با خارجیها ارتباط پیدا می کنیم، ارتباطی که بر له آنها است؛ نه ارتباطی که بر له ما باشد؛ والا با این «قرآن» واضح با این اشباه «قرآن»، « صحیفه سجادیه»، « نهج البلاغه» با اینها دیوار اگر مأذون بود تصدیق می کرد حرف ما را، با ما می شد، چطور شده ما اینجا ماندیم، دست گدایی به یک عده وحوش، حیوانات، درنده ها، دراز می کنیم، میل داریم به ما قرض بدهند؟

فلهذا [این کارها] کارهایی است که خودمان کردیم؛ تدبیری نیست غیر از اینکه فیما بعد نکنیم، بشناسیم خودمان را، خودمان را بشناسیم، نگذاریم از داخله ما وارد بشوند بر علیه ما کارهایی بکنند.
بالاخره[ آیا] نمی توانیم پیدا بکنیم خودمان را و مفسد و مصلح را، نمی توانیم؟
بالاخره باید خودمان را اصلاح کنیم، [آیا] این مقدار، نمی توانیم بگوئیم بابا [آن شخصی که] فلان کار را کرده، فلان حرف را زده، فلان مجلس، فلان کار را کرده، فلانی بوده، فلانی شاهد بوده، این کلمه را که نشر داده، این کلمه را که افشا کرده، فلانی است، فلان جا ضبط کرده؛ کلامش را بشناسید کسانی را که این کارها را می کنند؛ بشناسید، همین [حالا] بشناسید فردا نگوئید نه نمی شناختیم، نمی دانستیم. اگر واضح و روشن بشود علاج یک کاری، بگوئیم نه که ما که خبری نداشتیم، ما که نمی دانستیم چه اشخاصی بوده اند، چه چیزی بوده است، چه نبوده است، چه کسی گفته بوده؟

بالاخره باید به همدیگر معرفی بکنیم [که] فلانی رفیق است، فلانی بالفعل رفیق است اما تا کی، معلوم نیست، خدا می داند تا چه باشد، تا چقدر بدهد، تا چقدر ما را اشباع بکند، تا چقدر ما را، میل ما را، نفسانیت ما را ابقا کند. بالاخره همین معرفی کردن به طوری که دیگر فردا کسی نگوید اینکه نه یک اشاعاتی بود اما حقیقت نداشت، نتوانستیم پیدا بکنیم. بابا همینهائی که آمدند فلان مطلب را پیشنهاد کرده اند توی آنها فلان و فلان است، آن سابقه اش آن جور است. بابا بترس برای دین، بترس برای خدا، افسار خودت را نده به کسی که نمی شناسی، او را معیت نکن، کاملاً دور خودت را حفظ کن.

یک آقائی [خرم آبادی بود] گفت که یک کسی در بازار تهران نزدش آمد که آقا این- مثلاً ده تومانی را- خرد کن.
گفت: من کیفم را درآوردم دیدم فقط ده تومان دارم؛ گفتم: ببین آقا من توی کیفم همه اش ده تومانی است من پول خرد ندارم به شما بدهم » [ این آقا] می گفت جلوی چشم من [که خودم]، می دیدم این [ شخص] جوری پولهای مرا از توی کیف من درآورد و رفت که من متحیر ماندم که این [شخص] چگونه پولها را برد. [آیا] سحر کرد؟ چه جوری برد؟ نفهمیدم.

آن آقا می گفت: حالا هر کسی از من سوالی کند تمام اطرافم را خیلی خوب نگاه می کنم و عبایم را هم جمع می کنم. بعد جواب می دهم.
حالا ما این همه قضایا را می بینیم باز هم نمی ترسیم از کسی! آیا توکل ما بر خدا زیاد است یا قوت ایمان ما زیاد است!! آری کسی نمی تواند ما را گول بزند!! بابا، از دوستان شما به شما مواصلت می کنند. نه از دشمنهای شما.
بالاخره باید همین کارها را بکنیم [تا] در بین خودمان اختلاطی نشود، آب آلوده نشود، تا گرفته بشود ماهیها. در بین خودمان، فساد از این بالاتر نرود.

این یک مطلب، دوم: در خلوتمان با خدا، تضرعاتمان، توبه مان، نمازهایمان، عباداتمان، مخصوصاً دعای شریف « عظم البلاء و برح الخفاء » را بخوانیم؛ از خدا بخواهیم برساند صاحب کار را؛ با او باشیم. حالا اگر رساند؛ اگر نرساند، دور نرویم از کنار او، از رضای او دور نرویم. او می بیند، او می داند حرفهایی که ما به همدیگر می زنیم. او عین الله الناظره [است] و جلوتر از ماها می شنود حرف ما را؛ بلکه خودمان که حرف می زنیم این صدا از لب می آید به [طرف] گوش، فاصله ای دارد، او جلوتر از این فاصله، حرف خودمان را می شنود، از خودمان، کلام خودمان را؛ آن وقت [آیا] ما می توانیم کاری بکنیم که او نفهمد؟ می توانیم کاری بکنیم که او نداند؟
نقل کرده اند: دو نفر بودایی بودند[که] در دینشان نکاحی و سفاحی هست، با همه مواعده فحشا کردند؛ گفتند: باید یک مکان خلوتی پیدا بکنیم، یک خانه خلوتی پیدا کردند.
در این خانه هم یک اطاقی باید پیدا می کردند که، فرضاً اگر کسی داخل این خانه شد، نتواند داخل اتاق بشود، بالاخره یکی از آنها فهمید که در این اتاق بت هست، جامه ای برداشت روی بت انداخت که بت نبیند قضایای اینها را، آن خدای دروغی نبیند که دارند چکار می کنند!
آیا ما می توانیم از خدای حقیقی، مخفی بکنیم کار خودمان را که نبیند و نداند کار را انجام بدهیم.

می آیند به انسان می گویند: چیزی نیست یک نوشته ای را اجازه بده ما امضا بکنیم! لازم نیست زحمت بکشید شما امضا بکنید، شما اذن بده ما از جانب شما امضا بکنیم کار تمام است، آن هم مزدش، آن هم بهایش، آن هم...!
بالاخره، نمی توانیم از خدا مخفی بکنیم اعمال خودمان را، او قادر است، ناظر است، علیم است، حکیم است. تا با او نسازیم، کارمان درست نمی شود. حالا چه کار بکنیم؟ خودمان از خودمان بترسیم، فضلاً از دیگران، به جهت اینکه فردا ما چه می دانیم چه به ما می گویند.
بالاخره باید خودمان از خودمان در حفاظ باشیم؛ خوب ملتفت باشیم که از خودمان اغوا نشویم؛ از خودمان تهدید نشویم، از خودمان تطمیع نشویم. وقتی که همه این مطالب احراز شد، بین خودمان و خدایمان در خلوات از تضرعات از انابه و از توبه، و از طلب توبه، طلب توفیق به توبه، دست بر نداریم.

از خدا می خواهیم به توسط انبیاء و اوصیائش و وصیّ حاضرش که در پیش عارفین حاضر است که ما را منحرف نکند از خدایی بودن و از خداییان و از وسائط امداد خدا، و ما را منحرف نکند، بصیر و بینا بکند، خودشناس باشیم، خودیها را بشناسیم خداییها را بشناسیم، آن وقت خلاف اینها هم شناخته می شوند.
« والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته »


نوشته شده در  جمعه 85/12/4ساعت  2:30 عصر  توسط سید هادی 
  نظرات دیگران()

بسم الله الرحمن الرحیم

چه باید بکنیم در ابتلائات داخلیه و خارجیه؟ چه باید بکنیم؟ چه کار کردیم که به این چیزها مبتلا می شویم؟ فکر این را باید بکنیم، آخر ما چکار کردیم که بی سرپرست ماندیم؟
اشکال در این است که خودمان را اصلاح نمی کنیم و نکردیم و نخواهیم کرد، حاضر نیستم خودمان را اصلاح کنیم. اگر ما خودمان را اصلاح می کردیم، به این بلاها مبتلا نمی شدیم.

حضرت نبی اکرم (ص) فرمود:
« ألا اخبرکم بدائکم و دوائکم، داؤکم الذنوب ودواؤکم الاستغفار »

ما می خواهیم هر چه دلمان می خواهد بکنیم، اما دیگران حق ندارند، به ما اسائه ای بکنند؛ ما خودمان، به نزدیکانمان، دوستانمان، هر چه بکنیم، بکنیم، اما دیگران، دشمنان، حق ندارند به ما اسائه ای بکنند.
آخر ما اگر خودمان را درست بکنیم، خدا کافی است، خدا هادی است. ما خودمان را نمی خواهیم درست بکنیم، اما از کسی هم نمی خواهیم آزار ببینیم. آنهایی که طبعشان آزار است، کار خودشان را می کنند، مگر اینکه یک کافی و یک حافظ جلوگیری بکند.
ما اگر خودمان به راه بودیم، در راه می رفتیم، چه کسی امیر المؤمنین علیه السلام را می کشت، چه کسی حسین بن علی علیه السلام را می کشت، چه کسی همین را (امام زمان علیه السلام) که حالا هست، هزار سال هست، او را مغلول الیدین کرد.
ما خودمان حاضر نیستیم خودمان را اصلاح بکنیم. اگر خودمان را اصلاح بکنیم، به تدریج همه بشر، اصلاح می شوند.
ما می خواهیم اگر دلمان خواست دروغ بگوییم، اما کسی به ما حق ندارد دروغ بگوید؛ ما ایذاء بکنیم دوستان خودمان را، خوبان را، اما بدها حق ندارند به ما ایذاء بکنند.
بابا با خدا بساز، کار را درست می کند. چرا در خلوت و جلوت، دلت هر چه می خواهد می کنی؟ مگر نمی فرماید:

« و من یتق الله یجعل له مخرجاً، و یرزقه من حیث لا یحتسب، و من یتوکل علی الله فهو حسبه، إن الله بالغ أمره قد جعل الله لکل شیء قدراً. سوره طلاق/آیه 2- 3 »

آیا می شود ما با خدا نباشیم، خدا یار ما باشد در هر جزئی و کلی، در امور داخله و در امور خارجیه؛ پس هیچ چاره ای از بلیّات دنیویه و اخرویه، داخلیه و خارجیه نیست مگر خدائی بودن و با خدا بودن و با خداییها معیت داشتن و تبعیت داشتن.
ما اگر از انبیاء و اوصیاء دور شدیم، گرگهای داخل و خارج، بلا فاصله ما را می خورند.
ما اگر خدا ترس بودیم، از ما می ترسیدند کسانی که اصلاً نمی شناسند ما کی هستیم، چه کاره هستیم؛ می ترسند کاری بکنند که ما بر آنها غضبناک بشویم، چرا؟ چون دیگر غضب ما غضب خداست، اگر با خدا هستیم.

عرض کردند به سید الشهدا علیه السلام که اگر اذن بدهی همین حالا، هیچ جا نرفته، از جایت حرکت نکرده هلاک می کنیم دشمن ها را [ این را ] جن گفتند؛ فرمود:
« والله قدرت من از قدرت شما بیشتر است- این کسی است که اسم اعظم بلد است- لکن اگر من کشته نشوم، با چی امتحان می شوند این مردمی که این جورند. »

[ اینجا] دار امتحان است، شما در فکر این باشید که خودتان را اصلاح بکنید، ما بین خودتان و خدایتان عایقی، مانعی پیدا نشود. اگر اصلاح کردید، رفع مانع کردید بین خودتان و خدا و وسائط [ انبیاء و اوصیاء] خدا اصلاح می کند ما بین شما و خلق.
حالا واقع شدیم، کار را به جایی رساندیم، ماها، بزرگان ما از «سقیفه» در آن «حجره» قبل از آن «حجره» کار را به این جا رساندیم که وجب به وجب دشمنیم با هم. همه این کارها را دیده ایم که کار ماست این کار و الا چرا مسلمانها با هم دشمنند، تا برسد به اینکه غیر مسلمانها دشمنی نکنند با مسلمانها. چرا این جور است؟
همه را می بینیم کار ماست؛ از کار خودمان باید توبه کنیم [یا] توبه نباید بکنیم؟! هر چه اصلح شد برای ما فعلاً، آن را اختیار بکنیم!! بابا اصلح از این نیست که خودمان صالح باشیم.

حالا که این کارها را کرده ایم، باید توبه بکنیم، باید تضرع کنیم، با آن باب عالی و باب اعلی، باید به سوی او برویم [تا] ما را نجات بدهد، اول از شر خودمان و داخله خودمان، بعدها از شر خارجیها « أعدی عدوک نفسک التی بین جنبیک » این شهوات، این غضبهای بیجا، این شهوات بیجا، همه اش جنود شیاطین اند، جنود کفارند اینها، که در داخله خود آدم [هستند].
بالاخره، حالا که کار را به اینجا رساندیم، خودمان می دانیم دوایش استغفار است،[آیا استغفار] می کنیم؟
چاره ای نیست از اینکه باید به سوی خدا برویم، اگر به سوی خدا نرفتیم موانع هم اگر رفع بشود، موقتاً رفع می شود، دائماً رفع نمی شود.

باید بدانیم که علاج ما اصلاح نفس است در همه مراحل؛ و از این مستغنی نخواهیم بود، و بدون این، کار ما تمام نخواهد شد.
با اعتراف به اینکه عمل از خودمان است که به سر ما آمده و می آید، تا خودمان را اصلاح نکنیم و با خدا ارتباط نداشته باشیم، با نمایندگان خدا ارتباط نداشته باشیم، کارمان درست نمی شود؛ امروز تا فردا، تا پس فردا، این که کار نشد.

تا رابطه ما با ولی امر، امام زمان صلوات الله علیه قوی نشود، آیا کار ما درست می شود بدون اصلاح نفس؟ آیا همین اینهایی که هستیم، آیا می شود تا خودمان را اصلاح نکنیم کار درست بشود؟
آیا تا در عالم « راشی » و « مرتشی » هست کار تمام می شود؟

از خودشان، «خوارزمی» نوشته است یک نفر از روسای قشون امیر المؤمنین صلوات الله علیه در «صفین» رسید به نزدیک خیمه معاویه بن ابی سفیان لعنه الله علیه، به طوری که کشتن - فضلاً از گرفتن معویه- پیش او آب خوردن بود. و در این نقل[ خوارزمی] هیچ اسمی از آن طرفی که « مالک اشتر» در آن جبهه و آن جاست، نمی آورد.
در همین حال معویه، [پیام] فرستاد برای این رئیس، که: غالب شدی و ما اعتراف داریم، اما به تو بگویم، اگر عقب نشینی کردی «خراسان» مال توست. این بدبخت شقی عقب نشینی کرد، «خراسان» را می خواست، مثل عمر بن سعد [که] «ری» را می خواستی، و کار شد آن جوری که شد که همه میدانیم. از خسران دنیا و آخرت [آن] بدبخت شقی فروخت دین را به دنیای خودش، قبل از اینکه «خراسان» به دست معاویه بیافتد، به درک رفت و مرد و به هیچ [چیز] نرسید، نه به «خراسان» نه به بهشت، هم جهنم، هم فقد «خراسان»، مثل عمربن سعد.

آیا تا اصلاح نکنیم خودمان را، می توانیم جامعه را اصلاح بکنیم؟ تو اگر خودت را، اصلاح نکنی در آخر کار، کار خودت را می کنی، همان آخر کار یک کلمه زیر گوش می گوید، فلان قدر که خواب ندیده باشی.

ادامه دارد.....


نوشته شده در  چهارشنبه 85/12/2ساعت  7:24 عصر  توسط سید هادی 
  نظرات دیگران()

                                               بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

 

امروز یه شعر زیبا از مولوی که درباره حضرت علی (ع) سروه شده رو براتون انتخاب کردم...قابل توجه کسانی که فکر میکنن مولوی سنی هست...تا حق...یا حق

 

تا صورت پیوند جهان بود علی بود                            تا نقش زمین بود و زمان بود علی بود

 

شاهی که ولی بود و وصی بود علی بود                   سلطان سخا و کرم و جود علی بود

 

هم آدم و هم شیث و ایوب و هم ادریس                    هم یوسف و هم یونس و هم هود علی بود

 

هم موسی و هم عیسی و هم خضر و هم الیاس       هم صالح پیغمبر و داود علی بود

 

در ظلمت ظلمات به سرچشمه حیوان                       هم مرشد و هم راهبر خضر علی بود

 

داود که می ساخت زره با سر انگشت                       استاد زره ساز به داود علی بود

 

مسجود ملایک که شد آدم ز علی شد                      در قبله محمد شد و مقصود علی بود

 

آن عارف سجاد که خاک درش از قدر                         بر کنگره عرش بیفزود علی بود

 

هم اول و هم آخر و هم ظاهر و باطن                        هم عابد و هم معبد و معبود علی بود

 

وجهی که بیان کرد خداوند در(( الحمد))                     آن وجه بیان کرد و بفرمود علی بود

 

عیسی به وجود آمد و فی الحال سخن گفت              آن نطق و فصاحت که در او بود علی بود

 

آن ((لحمک لحمی))بشنو تا که بدانی                      آن یار که او نفس نبی بود علی بود

 

موسی و عصا و ید بیضاء نبوّت                                در مصر به فرعون که بنمود علی بود

 

چندانکه در آفاق نظر کردم ودیدم                              از روی یقین در همه موجود علی بود

 

خاتم که در انگشت سلیمان نبی بود                       آن نور خدایی که در او بود علی بود

 

آن شاه سرافراز که اندر شب معراج                          با احمد مختار یکی بود علی بود

 

سرّ دو جهان پرتو انوار الهی                                    از عرش به فرش آمد و بنمود علی بود

 

آنجا که جوی شرک نماید به حقیقت                        آن عارف و آن عابد و معبود علی بود

 

جبریل که آمد ز بر خالق بی چون                            در پیش محمد بد و مقصود علی بود

 

آنجا که دویی شرک بود در ره توحید                        میدان که یکی بود که بنمود علی بود

 

محمود نبودند مر آنها که ندیدند                              کاندر ره  دین احمد و محمود علی بود

 

آن کاشف قرآن که خدا در همه قرآن                         کردش صفت عصمت و بستود علی بود

 

این کفر نباشد، سخن کفر نه این است                   تا هست علی باشد و تا بود علی بود

 

آن قلعه گشایی که در قلعه خیبر                            برکند به یک حمله و بگشود علی بود

 

آن شاه سرافراز که اندر ره اسلام                            تا کار نشد راست، نیاسود علی بود

 

آن شیر دلاور که ز بهر طمع نفس                           بر خوان جهان پنجه نیالود علی بود

 

هارون ولایت ز پس موسی عمران                          بالله که علی بود علی بود علی بود

 

این یک دو سه بیتی که بگفتم به معما                   حقا که مراد من و مقصود علی بود

 

سرّ دو جهان جمله ز پیدا و ز پنهان                         شمس الحق تبریز که بنمود علی بود

 

                                    بر منکر علی لعنت...یا علی مدد


نوشته شده در  جمعه 85/10/15ساعت  11:26 صبح  توسط سید هادی 
  نظرات دیگران()

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

1 قالَتْ فاطِمَةُ الزَّهْراء سلام اللّه علیها:
نَحْنُ وَسیلَتُهُ فى خَلْقِهِ، وَ نَحْنُ خاصَّتُهُ وَ مَحَلُّ قُدْسِهِ، وَ نَحْنُ حُجَّتُهُ فى غَیْبِهِ، وَ نَحْنُ وَرَثَةُ اءنْبیائِهِ.
(62)
ترجمه :
فرمود: ما اءهل بیت پیامبر وسیله ارتباط خداوند با خلق او هستیم ، ما برگزیدگان پاک و مقدّس پروردگار مى باشیم ، ما حجّت و راهنما خواهیم بود؛ و ما وارثان پیامبران الهى هستیم .
2 قالَتْ علیها السلام : وَهُوَ الا مامُ الرَبّانى ، وَالْهَیْکَلُ النُّورانى ، قُطْبُ الا قْطابِ، وَسُلالَةُ الاْ طْیابِ، النّاطِقُ بِالصَّوابِ، نُقْطَةُ دائِرَةِ الا مامَةِ.(63)
ترجمه :
در تعریف امام علىّ علیه السلام فرمود : او پیشوائى الهى و ربّانى است ، تجسّم نور و روشنائى است ، مرکز توجّه تمامى موجودات و عارفان است ، فرزندى پاک از خانواده پاکان مى باشد، گوینده اى حقّگو و هدایتگر است ، او مرکز و محور امامت و رهبریّت است .
3 قالَتْ علیها السلام : اءبَوا هِذِهِ الاْ مَّةِ مُحَمَّدٌ وَ عَلىُّ، یُقْیمانِ اءَودَّهُمْ، وَ یُنْقِذانِ مِنَ الْعَذابِ الدّائِمِ إ نْ اءطاعُوهُما، وَ یُبیحانِهِمُ النَّعیمَ الدّائم إ نْ واقَفُوهُما.(64)
ترجمه :
فرمود: حضرت محمّد صلّى اللّه علیه و آله و علىّ علیه السلام ، والِدَین این امّت هستند، چنانچه از آن دو پیروى کنند آن ها را از انحرافات دنیوى و عذاب همیشگى آخرت نجات مى دهند؛ و از نعمت هاى متنوّع و وافر بهشتى بهره مندشان مى سازند.
4 قالَتْ علیها السلام : مَنْ اءصْعَدَ إ لىَ اللّهِ خالِصَ عِبادَتِهِ، اءهْبَطَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ اءفْضَلَ مَصْلَحَتِهِ.(65)
ترجمه :
فرمود: هرکس عبادات و کارهاى خود را خالصانه براى خدا انجام دهد، خداوند بهترین مصلحت ها و برکات خود را براى او تقدیر مى نماید..

۵قالَتْ علیها السلام : إ نَّ السَّعیدَ کُلَّ السَّعیدِ، حَقَّ السَّعیدِ مَنْ اءحَبَّ عَلیّا فى حَیاتِهِ وَ بَعْدَ مَوْتِهِ.(66)
ترجمه :
فرمود: همانا حقیقت و واقعیّت تمام سعادت ها و رستگارى ها در دوستى علىّ علیه السلام در زمان حیات و پس از رحلتش خواهدبود.
6 قالَتْ علیها السلام : إ لهى وَ سَیِّدى ، اءسْئَلُکَ بِالَّذینَ اصْطَفَیْتَهُمْ، وَ بِبُکاءِ وَلَدَیَّ فى مُفارِقَتى اءَنْ تَغْفِرَ لِعُصاةِ شیعَتى ، وَشیعَةِ ذُرّیتَى .(67)
ترجمه :
فرمود: خداوندا، به حقّ اولیاء و مقرّبانى که آن ها را برگزیده اى ، و به گریه فرزندانم پس از مرگ و جدائى من با ایشان ، از تو مى خواهم گناه خطاکاران شیعیان و پیروان ما را ببخشى .
7 قالَتْ علیها السلام : شیعَتُنا مِنْ خِیارِ اءهْلِ الْجَنَّةِ وَکُلُّ مُحِبّینا وَ مَوالى اَوْلیائِنا وَ مُعادى اءعْدائِنا وَ الْمُسْلِمُ بِقَلْبِهِ وَ لِسانِهِ لَنا.(68)
ترجمه :
فرمود: شیعیان و پیروان ما، و همچنین دوستداران اولیاء ما و آنان که دشمن دشمنان ما باشند، نیز آن هائى که با قلب و زبان تسلیم ما هستند بهترین افراد بهشتیان خواهند بود.
8 قالَتْ علیها السلام : وَاللّهِ یَابْنَ الْخَطّابِ لَوْلا إ نّى اءکْرَهُ اءنْ یُصیبَ الْبَلاءُ مَنْ لاذَنْبَ لَهُ، لَعَلِمْتَ اءنّى سَاءُقْسِمُ عَلَى اللّهِ ثُمَّ اءجِدُهُ سَریعَ الاْ جابَةِ.(69)
ترجمه :
حضرت به عمر بن خطّاب فرمود:
سوگند به خداوند، اگر نمى ترسیدم که عذاب الهى بر بى گناهى ، نازل گردد؛ متوجّه مى شدى که خدا را قسم مى دادم و نفرین مى کردم .
و مى دیدى چگونه دعایم سریع مستجاب مى گردید.
9 قالَتْ علیها السلام : وَاللّهِ، لاکَلَّمْتُکَ اءبَدا، وَاللّهِ لاَ دْعُوَنَّ اللّهَ عَلَیْکَ فى کُلِّ صَلوةٍ.(70)
ترجمه :
پس از ماجراى هجوم به خانه حضرت ، خطاب به ابوبکر کرد و فرمود: به خدا سوگند، دیگر با تو سخن نخواهم گفت ، سوگند به خدا، در هر نمازى تو را نفرین خواهم کرد.
10 قالَتْ علیها السلام : إ نّى اءُشْهِدُاللّهَ وَ مَلائِکَتَهُ، اءنَّکُما اَسْخَطْتُمانى ، وَ ما رَضیتُمانى ، وَ لَئِنْ لَقیتُ النَبِیَّ لا شْکُوَنَّکُما إ لَیْهِ.(71)
ترجمه :
هنگامى که ابوبکر و عمر به ملاقات حضرت آمدند فرمود:
خدا و ملائکه را گواه مى گیرم که شما مرا خشمناک کرده و آزرده اید، و مرا راضى نکردید، و چنانچه رسول خدا را ملاقات کنم شکایت شما دو نفر را خواهم کرد....ادامه مطلب...

نوشته شده در  سه شنبه 85/10/12ساعت  11:51 صبح  توسط سید هادی 
  نظرات دیگران()

بسم الله الرحمن الرحیم

51 حقی که امام زین العابدین برای یکی از اصحابش نوشت

ابو حمزه ثمالی گوید:این رساله را حضرت سجاد علیه السلام برای یکی از اصحاب خود مرقوم فرمود:

بدان  که خدای عزوجل حقوقی به تو دارد که سر تا پای تو را فرا گرفته ،هر حرکت،هر سکون،هر حال،هر مقام،هر عضوی که بگردانی،هر ابزاری که بکار بری همه مشمول این حقوق است.

بزرگترین حق آن است که خداوند از خود بر عهدهء تو نهاده که ریشه همه حقها است.سپس حقی است که به حکم خدا اعضای بدن از فرق سر تا نوک پا بر تو دارند.زبان،گوش،چشم،دست،پا،شکم،آلت،همه این اعضای هفتگانه ایکه ابزار کار انسان اند بر تو حق دارند.

آنگاه خداوند حقوقی از کارها و اعمالت بر عهده تو نهاده.نماز،روزه،صدقه،قربانی و سایر افعال همه به تو حق دارند.

آنگاه نوبت به حقوق دیگران میرسد که از همه واجبتر حق اشخاص مافوق و بالادست است،پس از آن حق رعایا و زیر دستان،سپس حق خویشاوندان..اینها حقوقی است که از هریک چند حق منشعب می شود:حق بالادست سه شعبه است از همه لازم تر حقّ آن است که بوسیله سلطنت تو را اداره می کند(و قدرتش را در راه دفع دشمنها و. اشرار بکار می برد).بعد حق آنکه تو را بوسیله علم اداره و تربیت می کند،سپس حق مولاییکه ترا بوسیله مالکیت اداره می کند.

حق رعایا و زیر دستان نیز سه شعبه است.از همه واجبتر حق زیردست علمی است.چه جاهل ، رعیت و زیر دست عالم است.

سپس حق زن و برده است. زیر دستان هم فراوان و پیوسته اند چون پیوستگی خویشان که مقدم بر همه حق مادر است،بعد حق پدر،سپس فرزند،آنگاه برادر و پس از آن هرچه نزدیکتر مقدم تر.بعد حق ولی نعمتی است که قبلا به تو انعام کرده و بعد آنکه الان نعمتش بر تو جاریست،بعد حق هرکس که احسانی بتو نموده و بعد به ترتیب حق مؤذن،امام جماعت،همنشین،همسایه،رفیق،شریک مال،طلبکاری که مطالبه میکند،معاشر،شاکی،مدعی علیه،مشورت کننده،طرف مشورت،نصیحتخواه،نصیحتگو،بزرگتر،کوچکتر،درخواست کننده،آنکه از او درخواست می کنی،کسی که عملا یا قولا،عمدا یا سهوا به تو بد کرده،همکیش،کافری که در پناه تو است،آنگاه حقوقی که به مقتضای حالات مختلف و تحولات گوناگون زندگی پدید می آید.خوشا به حال آنکه خدا در ادای این حقوق تاییدش کندو استقامت و توفیق نصیبش فرماید.

1.اما حقّ بزرگتر خدا بر تو،این است که او را بپرستی و شریکی برای او قائل نشوی.چون از روی اخلاص چنین کنی خداوند کفایت امر دنیا و آخرت تو را به عهده گیرد.

2.و حقّ نفست این است که آن را در راه اطاعت خدا بکار بری.

3.و حقّ زبان آن است که آن را از دشنام نگه داری،به گفتار نیک عادت دهی،سخن بیهوده نگوئی،با آن به مردم احسان کنی و در باره آنان خوشزبان باشی.

4.و حقّ گوش این است که از شنیدن غیبت و سایر محرمات حفظش کنی.

5. حقّ چشم آن است که آنرا از حرام بپوشانی و با نگاه آن عبرت بگیری.

6. حقّ دست آن است که به حرام دراز نکنی.

7. حقّ پا این است که به راه حرام نروی که با همین پا روی پل صراط باید بایستی،متوجه باش که تورا نلغزاند و در آتش نیفکند.

8. حقّ شکم این است که آنرا ظرف مال حرام نکنی و بیش از اندازه نخوری.

9. حقّ آلت این است که آنرا از زنا نگه داری و از دیده ها بپوشانی.

10. حقّ نماز این است که بدانی ورود به دربار خداوندی است و در آنحال برابر خدا ایستاده ای.چون این معنی را دریافتی شایسته است چنان بایستی که بنده ذلیل بی مقدار راغب و ترسان،امیدوار و بیمناک،بیچاره زار در برابر مولایی پر عظمت ایستد.با کمال آرامش و وقار می ایستی،حضور قلب را رعایت میکنی و نماز را با کلیه حدود و شرایط تمام عیار انجام میدهی.

11. حقّ حج این است که بدانی بار یافتن به دربار پروردگار است،فرار از گناه و پناه به خداست،موجب قبول توبه و انجام وظیفه واجب است.

12. حقّ روزه این است که بدانی پرده ای است خدا بر زبان و گوش و چشم و شکم و فرجت آویخته تا از آتش ترا نگه دارد.اگر روزه را ترک کردی پرده را دریده ای(و راه دوزخ را بروی خود باز کرده ای)

13. حقّ صدقه این است که بدانی ذخیره و امانتی است بخدا می سپاری که هیچ محتاج شاهد و گواه نیست،اگر این حقیقت را دریافتی به صدقه سرّی مطمئن تر خواهی شد از صدقه علنی، و میفهمی که در دنیا بلاها و بیماریها را می میراند و در آخرت جلوگیر آتش است.

14. حقّ قربانی آنست تنها برای خدا انجام دهی،مخلوقی را در نظر نگیری ، جز رحمت خدا و نجات روح چیزی نخواهی.

15. حقّ سلطان این است که بدانی خدا تورا وسیله آزمایش او قرار داده و قدرتی که خدا به وی داده مایه امتحان و ابتلای اوست،خود را در معرض خشم وی در نیاوری که خود را به هلاکت افکنده ای و با او در این ستمی که بر تو می کند شرکت کرده ای.

16. حقّ استادت این است که او را تعظیم و احترام کنی،با توجه سخنانش را گوش دهی،با صدای بلند با او صحبت نکنی،اگر چیزی از او پرسیدند تو جواب ندهی،در محفلش با دیگری گفتگو نکنی،اگر کسی از او مذمت کرد دفاع کنی،عیبهایش را بپوشی و کمالاتش را اظهار کنی،با دشمنش ننشینی،با دوستانش دشمنی نکنی،اگر چنین کنی فرشتگان خدا گواهی دهند که مقصد تو از فرا گرفتن علم و حضور در مجلس استاد،خداست نه خلق خدا.

17. حقّ مالک و مولا این است که مطیع وی باشی و نافرمانی نکنی مگر در کاری که موجب غضب خداست،چه، در معصیت خدا از احدی نباید اطاعت کرد.

18. حقّ زیردستانی که بر آنها سلطنت میکنی این است که بدانی ضعف و ناتوانی آنها و قدرت تو سبب شده که زیر دست واقع شوند.پس باید با آنها به عدالت رفتار کنی،برای آنها پدر مهربان باشی.از نادانیهای ایشان چشم بپوشی،در کیفر شتاب نکنی و بر این قدرتی که خدا به تو داده سپاسگزار باشی.

19. حقّ زیردست علمی و دانش آموز این است که بدانی در این علمی که خدا به تو داده و خزائن آن را به رویت گشوده ترا قّیم و سرپرست آنها قرار داده،اگر با خوشخویی و ملایمت با آنان رفتار کنی و ترش رویی نکنی خدا نعمتش را بر تو زیاد کند و اگر از دانش خود بخل ورزیدی،یا با طالبان علم درشتی کردی ،سزد که خداوند علم و رونق و صفای آنرا از تو بگیرد و موقعیت ترا از دلها بر گیرد.

20. حقّ زن این است که بدانی خدای عزوجل او را مایه آرامش و الفت تو قرار داده و این را از نعمتهای خدا بشماری؛از این رو با او مدارا کنی و احترامش را نگه داری،هرچند حقّ تو بر او بیشتر است ولی تو هم باید بر او ترحم نمائی،چه اسیر و زیر دست است،باید خوراک و پوشاکش را فراهم کنی و اگر نادانی کردی صرف نظر کنی....ادامه دارد


نوشته شده در  یکشنبه 85/10/10ساعت  11:20 صبح  توسط سید هادی 
  نظرات دیگران()

بسم الله الرحمن الرحیم

« زیارت شما قلبی باشد. در موقع ورود اذن دخول بخواهید، اگر حال داشتید به حرم بروید. هنگامی که از حضرت رضا علیه السلام اذن دخول می طلبید و می گویید:

« أأدخل یا حجة الله: ای حجت خدا، آیا وارد شوم؟ »
به قلبتان مراجعه کنید و ببینید آیا تحولی در آن به وجود آمده و تغییر یافته است یا نه؟ اگر تغییر حال در شما بود، حضرت علیه السلام به شما اجازه داده است. اذن دخول حضرت سیدالشهداء علیه السلام گریه است، اگر اشک آمد امام حسین علیه السلام اذن دخول داده اند و وارد شوید.

اگر حال داشتید به حرم وارد شوید. اگر هیچ تغییری در دل شما بوجود نیامد و دیدید حالتان مساعد نیست، بهتر است به کار مستحبی دیگری بپردازید. سه روز روزه بگیرید و غسل کنید و بعد به حرم بروید و دوباره از حضرت اجازه ورود بخواهید.

زیارت امام رضا علیه السلام از زیارت امام حسین علیه السلام بالا تر است، چرا که بسیاری از مسلمانان به زیارت امام حسین علیه السلام می روند. ولی فقط شیعیان اثنی عشری به زیارت حضرت امام رضا علیه السلام می آیند.
بسیاری از حضرت رضا علیه السلام سؤال کردند و خواستند و جواب شنیدند، در نجف، در کربلا، در مشهد مقدس، کسی مادرش را به کول می گرفت و به حرم می برد. چیزهای عجیبی را می دید.
ملتفت باشید! معتقد باشید! شفا دادن الی ما شاءالله! به تحقق پیوسته. یکی از معاودین عراقی غده ای داشت و می بایستی مورد عمل جراحی قرار می گرفت. خطرناک بود، از آقا امام رضا خواست او را شفا بدهد، شب حضرت معصومه علیها السلام را در خواب دید که به وی فرمود: « عده خوب می شود. احتیاج به عمل ندارد »! ارتباط خواهر و برادر را ببینید که از برادر خواسته خواهر جوابش را داده است.

همه زیارتنامه ها مورد تأیید هستند. زیارت جامعه کبیره را بخوانید. زیارت امین الله مهم است. قلب شما بخواند. با زبان قلب خود بخوانید. لازم نیست حوائج خود را در محضر امام علیه السلام بشمرید. حضرت علیه السلام می دانند! مبالغه در دعاها نکنید! زیارت قلبی باشد. امام رضا علیه السلام به کسی فرمودند : « از بعضی گریه ها ناراحت هستم »!

یکی از بزرگان میگوید، من به دو چیز امیدوارم اولاً قرآن را با کسالت نخوانده ام. بر خلاف بعضی که قرآن را آنچنان می خوانند که گویی شاهنامه می خوانند. قرآن کریم موجودی است شبیه عترت.
ثانیاً در مجلس عزاداری حضرت سید الشهداء گریه کرده ام.
حضرت آیت الله العظمی بروجردی رحمه الله مبتلا به درد چشم شدند، فرمودند:
« در روز عاشورا مقداری از گِلِ پیشانی عزاداری امام حسین علیه السلام را بر چشمان خود مالیدم، دیگر در عمرم مبتلا به درد چشم نشدم واز عینک هم استفاده نکردم!
پس از حادثه بمب گذاری در حرم مطهر حضرت رضا علیه السلام حضرت به خواب کسی آمدند، سؤال شد. « در آن زمان شما کجا بودید؟ فرمودند: « کربلا بودم »

این جمله دو معنی دارد:
معنی اول اینکه حضرت رضا علیه السلام آن روز به کربلا رفته بودند.
معنی دوم یعنی این حادثه در کربلا هم تکرار شده است. دشمنان به صحن امام حسین علیه السلام ریختند و ضریح را خراب کردند و در آن جا آتش روشن کردند!
کسی وارد حرم حضرت رضا علیه السلام شد، متوجه شد سیدی نورانی در جلوی او مشغول خواندن زیارتنامه می باشد، نزدیک او شد و متوجه شد که ایشان اسامی معصومین - سلام الله علیهم - را یک یک با سلام ذکر می فرمایند. هنگامی که به نام مبارک امام زمان ـ عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ رسیدند سکوت کردند! آن کس متوجه شد که آن سید بزرگوار خود مولایمان امام زمان- سلام الله علیه و ارواحنا له الفداء- می باشد.
درهمین حرم حضرت رضا علیه السلام چه کراماتی مشاهده شده است. کسی در رؤیا دید که به حرم حضرت رضا علیه السلام مشرف شده و متوجه شد که گنبد حرم شکافته شد و حضرت عیسی و حضرت مریم علیهما السلام از آنجا وارد حرم شدند. تختی گذاشتند و آن دو بر آن نشستند و حضرت رضا علیه السلام را زیارت کردند.
روز بعد آن کس در بیداری به حرم مشرف گردید. ناگهان متوجه شد حرم کاملاً خلوت می باشد! حضرت عیسی و حضرت مریم علیهما السلام از گنبد وارد حرم شدند و بر تختی نشستند و حضرت رضا علیه السلام را زیارت کردند. زیارت نامه می خواندند. همین زیارت نامه معمولی را می خواندند! پس از خواندن زیارتنامه از همان بالای گنبد برگشتند. دوباره وضع عادی شد و قیل و قال شروع گردید حال آیا حضرت رضا علیه السلام وفات کرده است؟

حرف آخر اینکه: عمل کنیم به هر چه می دانیم. احتیاط کنیم در آنچه خوب نمی دانیم. با عصای احتیاط حرکت کنیم.»

ماخذ : کتاب به سوی محبوب و کتاب برگی از دفتر آفتاب


نوشته شده در  سه شنبه 85/10/5ساعت  1:11 عصر  توسط سید هادی 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
:. نصیحت .:
[عناوین آرشیوشده]