بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
یکى از ثقات نقل کرده که : چندى قبل از این در کاشان مردى بود آقا محمد على نام مباشر صنف عطار و متوجه امور دیوانى ایشان ، و قدغن کرده که دیگرى به هیچ وجه اجناس عطارى خرید و فروش نکند.
شخصى سید فقیرى به قدر یک من سریشم تحصل کرده بود و این را به شخصى فروخت آن مرد ظالم مطلع شد در بازار به او برخورد و دشنام بسیارى به او داد چند سیلى بر روى او زد آن بیچاره روانه شد گفت : جدم سزاى تو را بدهد آن ظالم که این را شنید اعراضى شده ملازم خود را گفت :
آن سید را بر گردانید و چند پشت گردنى به شدت به او زده و گفت : برو و جدت را بگو کتف مرا بیرون آورد!
روز دیگر آن ظالم تب کرده و در شب کتف هاى او درد آمد و روز دوم ورم شدید کرده ، ماده به کتف هاى او ریخت و روز چهارم جراحان مجموع گوشت هاى او را تراشیده به نحوى که سرهاى کتف او بیرون آمد و در روز هفتم بمرد، با آل على هر که در افتاد ورافتاد.(50)